تاریخچه ایمانجا: منشا آن، ایتان ها، نام ها، نحوه مرگ و موارد دیگر!

  • این را به اشتراک بگذارید
Jennifer Sherman

ایمانجا کیست؟

ایمانیا معروف ترین اوریکسا در برزیل محسوب می شود و تنها کسی است که به افتخار او تعطیلات و مهمانی دارد. او به عنوان حامی ماهیگیران و ملکه دریاها شناخته می شود، زیرا هر بار که آنها به دریا می روند می تواند سرنوشت آنها را تعیین کند.

برزیل کشوری بزرگ است و خط ساحلی غول پیکری دارد، بنابراین ماهیگیری بسیار مهم است. یکی از شناخته شده ترین فعالیت های تجاری در مناطق. بنابراین، ماهیگیران همیشه از ایمانجا حمایت می کنند تا ماهیگیری موفق و ایمن باشد.

خانواده های ماهیگیر نیز از او دعا می کنند تا او بتواند عزیزانشان را در ماهیگیری روزانه شان شفاعت کند. در این مقاله، همه چیز را در مورد ایمانجا خواهید دید - تاریخچه، نام های آن، ایتان ها و بسیاری موارد دیگر. آن را ببینید!

داستان ایمانجا

ایمانجا ویژگی های بی شماری دارد: او لجباز، محافظ، پرشور، وفادار و فداکار است. حس سلسله مراتبی عالی دارد و بسیار مادرانه است. در ادامه با مادر orixás و ملکه دریا بیشتر آشنا خواهید شد. دنبال کنید!

اصل - دختر اولوکون

داستان ایمانجا با ورود آفریقایی های برده شده به برزیل رسید. او یکی از ادیان قوم اگبا، بومیان نیجریه است، و نامش به معنای "مادری است که فرزندانش ماهی هستند." در قرن نوزدهم جنگ های زیادی رخ داداوگون. برای آن یک قهوه با قرص خواب به او داد و به محل مراسم رفت. ایمانجا دستور داد که چراغ ها را خاموش کنند تا مراسم شروع شود و زانگو از تاریکی استفاده کرد و پوست گوسفند خود را پوشاند و بر تخت نشست.

پوست گوسفند برای این بود که یمانجا نبیند. که شنگو بود بنابراین، پس از اینکه ایمانجا تاج را روی سر پسرش گذاشت، چراغ ها روشن شدند و همه دیدند که زانگو بود که تاج گذاری کرده بود. اما دیگر خیلی دیر شده بود.

عشق و نفرت

ایمانجا مشکلات زیادی در روابط خود داشت و پسرش زانگو در نهایت این بدشانسی را در عشق به ارث برد و مسئول پایان چندین مورد بود.

به عنوان مثال، زانگو اوکسوم را اغوا کرد و او را به کاخ پدرش برد - افسانه های دیگر می گویند که زانگو او را از اوگون گرفت و آنها یک رابطه عاشقانه داشتند. بنابراین، اوگون در نهایت با Iansã ازدواج کرد، او نیز با زانگو رفت. این یکی سپس با اوده ماند، اما آنها در جنگل تنها ماندند. به همین ترتیب، ایمانجا به نمایندگی از عشق و نفرت، با اوکسالا ازدواج کرد و با اورونمیلا به او خیانت کرد.

چگونه می توانم درباره داستان ایمانجا بیشتر بدانم؟

در اینجا، می‌توانید با برخی از افسانه‌های بسیاری از ایمانجا آشنا شوید، علاوه بر اینکه بدانید چرا برزیلی‌ها او را بسیار مورد احترام و تحسین قرار می‌دهند. ایمانجا زندگی آسانی نداشت: او مجبور شد از پسر خود فرار کند و هنوز با بسیاری از افراد روبرو شدمشکلات با آنها اما او هرگز اجازه نداد که او را تکان دهد و بنابراین، او را ملکه دریا می‌دانند.

برای نزدیک‌تر شدن به او، می‌توانید روز یمانجا را در ماه فوریه جشن بگیرید و به دریا هدیه بدهید. اما اگر دور هستید و همچنان می خواهید به او ادای احترام کنید و با او ارتباط برقرار کنید، می توانید یک گلدان گل بردارید، آن را با گل های رز سفید پر کنید و آنها را به ایمانجا تقدیم کنید و از همه ساکنان خانه خود بخواهید. بدان که برای ارتباط با مادر آب، نیازی به نزدیکی دریا نیست!

در میان مردمان یوروبا به همین دلیل، اگبا مجبور به مهاجرت شد، اما به احترام و پرستش ایمانجا ادامه داد، که به گفته آنها، نقل مکان کرد و در رودخانه اگون شروع به زندگی کرد.

ازدواج با اودودوآ

ایمانجا دختر اولوکم با اودودوآ ازدواج کرد و از این رابطه ده فرزند اوریکسا داشت. به دلیل اینکه مجبور بود به آنها شیر بدهد، سینه هایش بزرگ شد و ایمانجا از آنها بسیار شرمنده شد.

بنابراین، او از ازدواج خود بسیار ناراضی بود و تصمیم گرفت شهر خود را ترک کند و به ایفه زندگی کند. در هر روز، زمانی که او به غرب می رفت، بدون هیچ ادعایی، با پادشاه اوکره برخورد می کرد و به زودی عاشق می شد.

ایمانجا اوکره را ترک می کند

اوریشا ایمانجا از این بابت بسیار شرمنده بود. سینه هایش را گرفت و از شوهرش اوکره خواست که هرگز در مورد او بد صحبت نکند. بنابراین او موافقت کرد. با این حال، یک روز، او مست شد و شروع به توهین به ایمانجا کرد، که بسیار ناراحت شد و تصمیم به فرار گرفت.

ایمانجا در حین فرار، قابلمه ای را که از کودکی با خود حمل می کرد، کوبید. . در دیگ معجون بود که به رودخانه ای تبدیل شد که به سمت دریا می رفت. اوکره اصلا نمی خواست همسرش را از دست بدهد. بنابراین، برای جلوگیری از عبور رودخانه، به یک کوه تبدیل شد.

بنابراین، ایمانجا برای اینکه بتواند فرار کند، پسرش، زانگو را صدا کرد، که با فرض صاعقه، کوه را به دو نیم کرد. پس از آن، رودخانه اجازه یافت آزادانه به اقیانوس برود و او ملکه اقیانوس شد.mar.

ایمانجا رودخانه ای را فریاد می زند

متاسفانه ایمانجا با فرزندانش چندین مشکل داشت. اوسین، یکی از خودش، خیلی زود خانه را ترک کرد و تصمیم گرفت برای مطالعه سبزیجات در جنگل زندگی کند. او معجون درست کرد و به برادرش اوکسوسی داد، اما ایمانجا به او توصیه کرد که آن را ننوشد. با این حال، او از مادرش اطاعت نکرد.

پس از مصرف معجون، اوکسوسی با برادرش در بوته زندگی کرد. پس از از بین رفتن اثر، او می خواست به خانه مادرش برگردد، اما مادرش آنقدر عصبانی شد که او را بیرون انداخت. بنابراین، اوگون او را به خاطر دعوا با برادرش مورد انتقاد قرار داد، که باعث شد ایمانجا به دلیل درگیری با سه فرزندش ناامید شود.

در این نسخه از داستان، او به قدری گریه کرد که در نهایت ذوب شد و شکل گرفت. رودخانه ای که مستقیماً به دریا می رفت.

Orungan - چگونه ایمانجا درگذشت

بر اساس منشأ او، یکی از پسران ایمانجا، Orungã، در نهایت عاشق مادر خود شد. او یک روز در حالی که پدرش در اطراف نبود صبر کرد و سعی کرد به ایمانجا تجاوز کند، اما او موفق شد فرار کند و با بیشترین سرعت ممکن فرار کرد. و به مرگ ختم شد روی زمین، بدن او شروع به رشد زیادی کرد و سینه هایش در نهایت شکست. از آنها دو نهر بیرون آمد که از دریاها سرچشمه می گرفت. از رحم او، اوریکساها مسئول اداره شانزده جهت سیاره بودند.

نام های ایمانجا

در برزیل، ایمانجارا می توان با نام های مختلفی شناخت: پری دریایی، شاهزاده خانم دریا، ملکه دریا، دانالوندا، جاناینا، اینائه، ایزیس، موکونا، ماریا، شاهزاده خانم آیوکا و بسیاری دیگر.

در ادیان مسیحی ایمانجا را می‌توان با نام‌های Nossa Senhora das Candeias، Nossa Senhora da Piedade، Virgin Mary، Nossa Senhora da Conceição و Nossa Senhora dos Navegantes دانست>

ایتان های دیگر افسانه ها و داستان های ایمانجا را می گویند. یکی از آنها ادعا می کند که او دختر اوباتلا و اودودوآ بوده و برادرش آگانجو است که با او ازدواج کرده است. در ادامه داستان های ملکه دریا را بهتر درک خواهید کرد. بررسی کنید!

ایمانجا و اگزو

یک افسانه می گوید که یک روز اویا، آکسوم و ایمانجا به بازار رفتند. اگزو هم وارد بازار شد اما بزی به همراه داشت. با این کار، او به ایمانجا، اویا و آکسوم نزدیک شد و گفت که قراری با اورونمیلا دارد. اگزو گفت که او شهر را ترک خواهد کرد و از آنها خواست که بز او را به بیست چرخ بفروشند، اما گفت که آنها می توانند نیمی از ارزش را حفظ کنند. اما وقتی بر سه تقسیم کردند و متوجه شدند که یکی از آنها کنار گذاشته شده است، شروع به دعوا کردند. ایمانجا می خواست حلزون را نگه دارد، زیرا او مسن ترین بود.

بنابراین آن سه ساعت ها بحث کردند و به نتیجه ای نرسیدند. وقتی اگزو به بازار برگشت و پرسیدجایی که سهم او بود، آن را به او دادند و از او خواستند که صدف آنها را خودش تقسیم کند. بنابراین، اگزو به هر کدام سه عدد داد و برای آخرین حلزون، سوراخی در زمین ایجاد کرد و آن را در آنجا پنهان کرد.

اوریکسا گفت که حلزون برای اجداد خواهد بود. بنابراین، ایمانجا، اویا و آکسوم توافق کردند که اگزو درست می‌گوید و به زودی پوسته‌ها را پذیرفتند. به گفته او، اوا شاهزاده خانمی جوان و پاکدامن، بسیار سخت کوش، برازنده، پاک و ساکت بود. اما یک روز او با یک جنگجوی جوان آشنا شد که پس از اغوای او او را باردار کرد. Euá تصمیم گرفت بارداری خود را از همه پنهان کند.

بنابراین، او بسیار مستأصل شد و هنگامی که زایمان کرد، به جنگل فرار کرد، زیرا به کسی اعتماد نداشت. او در آنجا فرزند پسری به دنیا آورد، اما تنها در جنگل بیهوش شد. سپس ایمانجا نوزاد را برد و او را به پادشاهی خود برد و اسمش را زانگو گذاشت.

Euá وقتی از خواب بیدار شد و پسرش را ندید، متروک بود و در گورستان پنهان شد و صورتش را پوشانده بود. به طوری که هیچکس نتواند او را بشناسد.

سفر برنده جایزه

orixá Imanjá به داستان سفر برنده جایزه مربوط می شود. در آن، Nanãmburuque به آفریقا سفر کرد و پس از بازگشت، در نهایت پسری به دنیا آورد که او را Obaluaê نامید.بیشتر خواست و او را ترک کرد. بنابراین، ایمانجا، که خواهر اوبالوئه است، بسیار پشیمان شد و تصمیم گرفت از او مراقبت کند. او Obaluaê را خلق کرد و نام او را پاپ کورن با عسل گذاشت.

سرسخت

به گفته یکی از ایتان ها، ایمانجا به او هشدار داده شد که نباید اجازه دهد اوده، پسرش، به جنگل برود، زیرا او گم می شد و اتفاقات وحشتناکی رخ می داد. به زودی، ایمانجا به او در این مورد هشدار داد، اما اوده، سرسخت، نمی خواست گوش دهد.

بنابراین، اوده در نهایت گم شد و توسط Ossaim که توسط او طلسم شده بود جمع آوری شد. اسائم پرهای زیادی به او پوشاند و به او یاد داد که چگونه از تیر و کمان استفاده کند. ایمانجا که پسرش را از دست داده بود، با کمک اوگون به دنبال او رفت.

با این حال، اوده تنها پس از سه سال پیدا شد و به اوگان گفت که نمی‌خواهد برگردد، زیرا او عاشق اوسایم است. وقتی برگشت، به استفاده از تیر و کمان خود ادامه داد.

اسرار شب

به گفته یکی از ایتان های ایمانجا، اورونمیلا یکی از خوش تیپ ترین و جذاب ترین مردان بود که تمام ویژگی ها را داشت. زنان، اما اینکه او نمی خواست با کسی رابطه داشته باشد. او حافظ اسرار شب بود و باید متوقف می شد، زیرا او مدام مردم را جادو می کرد.

بنابراین، اوکسالا می خواست این شر را از اورونمیلا دور کند و اسرار خود را در اختیار داشته باشد، اما برای این کار او نیاز بسیار داشت. زن زیبایی که می تواند او را مجذوب خود کند. بنابراین، اوکسالا ایمانجا را صدا کرد تا اورونمیلا را اغوا کند و با هم قراردادی را انجام دادند: او هر کاری که او می خواست انجام می داد.تا زمانی که پس از آن می توانست برگردد و با او سلطنت کند.

اما ایمانجا دیوانه وار عاشق اورمنیلا شد و آنها نتوانستند دور از یکدیگر زندگی کنند. بنابراین، او تمام طلسم ها و اسرار او را حذف کرد و آنها فرزندان اوریکسا زیادی داشتند.

انتقام

در یکی از داستان های ایمانجا، زمانی که اوبا انعکاس خود را در آینه یا در آب دید. رودخانه، تغییر شکل ناشی از Oxum را دید و بنابراین تصمیم گرفت انتقام بگیرد. Logunedé پسر بسیار شیطونی بود که با مادربزرگش Imanjá زندگی می کرد و پسر Oxum با Odé بود.

ایمانجا مادر خوانده او بود و بسیار خوب از او مراقبت می کرد ، اما یک روز موفق شد از چشمانش فرار کرد و در سراسر جهان سرگردان شد. او راه طولانی را طی کرد و با خانمی در لباس سواری، بالای صخره ای در رودخانه برخورد کرد و او پرسید که نام پسر چیست. ، دیوانه شد تا انتقام خود را انجام دهد و پسر غرق شده Oxum را بکشد. بنابراین، اوبا پسر را به سوار شدن بر اسب دریایی دعوت کرد و او را صدا کرد که وارد رودخانه شود.

اما هنگامی که لوگونده داشت به صخره ای که اوبا در آن بود نزدیک می شد، طوفانی او را با خود برد و به سمت مادربزرگش برد. . بنابراین، اوبا به مادر توضیح داد که پسر را نجات داد و عذرخواهی کرد.

ربوده شدن

Oxalá (بهشت) و Oduduá (زمین) دو فرزند داشتند: Imanjá و Aganjú. بنابراین، بچه ها پیوند خوردند و از این اتحاد، اورونگان متولد شد.

Theپسر یمانجا، اورونگان، عاشق مادرش شد و از غیبت پدرش سوء استفاده کرد و مادرش را ربود و به او تجاوز کرد. با این حال، ایمانجا، بسیار مضطرب و وحشت زده، موفق شد خود را از آغوش اورونگان رها کند و فرار کند.

کمتر مورد علاقه

اولودوماره به ایمانجا دستور داد که مسئولیت مراقبت از خانه اوکسالا را بر عهده بگیرد - مراقبت از خانه کار و کودکان بنابراین، ایمانجا احساس می‌کرد مورد استثمار قرار می‌گیرد و از اینکه کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد بسیار شکایت می‌کرد، زیرا همه خدایان دیگر هدایا دریافت می‌کردند و او در بردگی زندگی می‌کرد.

از شکایت فراوان از این وضعیت، اوکسالا در نهایت دیوانه شد. اوری که سر اُکسالا است، طاقت این همه ناله یمانجا را نداشت. بنابراین، امیدوارم که او بیمار شود و یمانجا با دیدن آسیبی که به شوهرش وارد کرد، سعی کرد او را درمان کند. او از اوری (گوشت سبزی)، esó (میوه ها)، اومیتوتو (آب)، اوبی (میوه کولا)، سرگرم کننده چشم و شیرینی استفاده کرد.

ایمانجا موفق شد شوهرش را معالجه کند و او با سپاسگزاری به اولودوماره رفت. ، از او بخواهند که یمانجا قدرت مراقبت از سر همه را داشته باشد. به همین دلیل است که تا به امروز، ایمانجا در روز بوری، که مراسمی برای جبران سر است، هدایا و ادای احترام دریافت می کند.

Chaurôs de Xapanã

در داستان Chaurôs، Xapanã (یا Obaluaiê) او جذام داشت و مردم از ظاهر او می ترسیدند و منزجر می شدند. بنابراین، او همیشه خود را به خوبی پنهان می کرد. اما ایمانجا در یافتن او با مشکل مواجه شد و بنابراین،او تصمیم گرفت چندین چاورو در لباسش بگذارد.

چوروها مکان یابی Xapanã را تسهیل کردند و بنابراین، حتی امروز، زمانی که آدژا پخش می شود و بچه ها بازی می کنند، در نهایت یک فرار را شبیه سازی می کنند.

6> جادو شده

یمانجا همیشه به اوده، پسرش، در مورد طلسم های اوسایم، برادرش هشدار می داد، اما با این وجود، او به او گوش نداد و در نهایت جادو شد. بنابراین، اوده در حالی که تحت طلسم اوسایم بود، از تمام خانواده دور شد.

اما وقتی طلسم شکست و او به خانه بازگشت، یمانجا از این که اوده به نصیحت او گوش نداده بود بسیار عصبانی شد.

بنابراین، اوده در نهایت تحت تأثیر اوسایم به جنگل بازگشت، که باعث شد اوگون علیه مادر خود، یمانجا، شورش کند. اوده تمام اسرار جنگل را از اوسایم یاد گرفت و امروز از گیاهان دفاع می کند و به کسانی که آماده نیستند اجازه ورود به جنگل را نمی دهد.

Cabeleira

یکی از افسانه ها از Imanjá می گوید که Oxum موهای بسیار بلندی داشت و Imanja آنها را در حالی که Oxum مشغول بود دزدید. به زودی، Oxum با گاوهای خود مشورت کرد و دید که ایمانجا دزد است، اما او نتوانست آن را بازگرداند.

Oxum بدون رشته های بلند خود، در نهایت روغن، پارچه و رنگ نیلی را به موهای کوچکی که باقی مانده بود، چرب کرد و نان درست کرد بنابراین، تا به امروز، کسانی که به او احترام می گذارند، از موهای خود به این روش استفاده می کنند.

تاج گذاری

در مراسم تاج گذاری ایتان، زانگو می خواست تاج را از او بگیرد.

من به عنوان یک متخصص در زمینه رویاها، معنویت و باطن گرایی، به دیگران کمک می کنم تا معنای رویاهای خود را پیدا کنند. رویاها ابزار قدرتمندی برای درک ضمیر ناخودآگاه ما هستند و می توانند بینش های ارزشمندی را در زندگی روزمره ما ارائه دهند. سفر شخصی من به دنیای رویاها و معنویت بیش از 20 سال پیش آغاز شد و از آن زمان تاکنون به طور گسترده در این زمینه ها مطالعه کرده ام. من مشتاق به اشتراک گذاشتن دانش خود با دیگران و کمک به آنها برای ارتباط با خود معنوی خود هستم.